محمد صادقمحمد صادق، تا این لحظه: 11 سال و 2 ماه و 6 روز سن داره

فرشته کوچولوی مامان

به نام او که تو را به ما بخشید تا همیشه شکرگزارش باشیم

(به وبلاگ فرشته کوچولوی ما خوش اومدین)

 

 

محمد صادق عزیزم از همون لحظات اولی که فهمیدم دارم مادر میشم و حضور گرمت رو درون خودم احساس کردم تصمیم گرفتم  برای فرشته کوچکم وبلاگی درست کنم و تموم خاطراتت رو بنویسم  تا وقتی بزرگ شدی از خوندنش لذت ببری و به عمق دوست داشتن مامان و بابا پی ببری

امیدواریم در زیر سایه خداوند موفق و پیروز باشی عزیزم

 

 

 

 

 

 

سومین سفر به دریا

 هفتم نوروز 94 سومین سفر پسر گلم به دریاساری(خزرشهر)     ششم عید رفتیم بجنورد عید دیدنی خونه پدر جونم                                                                                 &nbs...
26 فروردين 1394

عید نوروز 94

سال 1394 بر همگی مبارک        عکس عید محمد صادق جون تو مهدکودک که روز قبل عید دادن وحسابی خوشحال شدیم و گزاشتیمش سر سفره هفت سینمون   گل پسر رفتن حموم             همیشه وقتی بعد حموم میخوابی این شکلی میشی   والبته امسال با باباجون تصمیم گرفتیم واسه عید یه هدیه خوب واست بگیریم واین شد که منو شما تو ماشین نشستیم وبابا رفتن خونه چادری واست بگیرن  و وقتی اومدن دیدیم بله بازم بابایی نتونستن جلوی خودشونو بگیرن و خونه بادی گرفتن که خیلی هم بزرگه     ...
3 فروردين 1394

25ماهگی

                                      ماشالله هر روز شیرین زبون تر میشی و پر جنب و جوش تر بعد از دو سالگی تغییراتت داره خیلی بیشتر میشه  کنترلت واقعا سخت شده و اصلا مامان و بابا از پست بر نمیان عزیزم  هر چی مامان اتاقتو مرتب میکنه اصلا فایده نداره چوند فقط چند ثانیه لازمه تا همه جا رو بهم میریزی سریع صندلیتو میزاری زیرپات و میری در کمد اسباب بازیاتو باز میکنی و همه رو میریزی بیرون اگه بریم خرید محاله یه...
24 اسفند 1393

تولد دو سالگی ♡♥♡♥

محمد صادق عزیزم تولد دو سالگیت مبارک         تم تولد 2 سالگیت  خرس پو بود عسلم   بقیه عکسا ادامه مطلب       همینجا باید بگم امسال به دلایل مشکلاتی که به وجود اومد هی میگفتم تولد میگیرم  باز میگفتم نمیگیرم  ولی روز اخر واقعا همه کارا با هم شد و خیلی یه دفعه تصمیم گرفتیم تولد و بگیریم و شما واقعا پسر خوبی بود و به مامان بابا کمک میکردی باباجون تزیین به عهده گرفتن  و مامان هم سراغ وسایل پذیرایی و دسرها و پیراشکی و....       ...
25 بهمن 1393

24 ماهگی

گل پسرم در 24ماهگی     یه روز زیبا که پسرم افتخار دادن اومدن سرکار مامان :))))         به این صورت تمام کشوهای میز مامان بهم ریخته میشه :-SS         بقیه عکسا ادامه مطلب:     یک شب خیلی خوب در کنار گلپسرم قرار بود بریم طرقبه و ویلاژ توریست چون جاده شلوغ بود تغییر مسیر دادیم به سمت شاندیز رفتیم یه گشتی تو  هایپر مارکت پدیده شاندیز زدیم و بعد هم بابا جون مارو شام بردن بیرون          خیلی لگو و پازل داری عزیزم ولی این مدلشم  این ماه واست گرفتم فکر کن...
24 بهمن 1393

22 ماهگی شیرین عسل

                          سلام به پسر گلم 22 ماهگیت هم مبارک باشه گل قشنگم دیگه داری واسه خودن مردی میشه گل پسرم کم کم داره شیر یادت میره و دیگه بهونشو نمیگیری ولی عوضش  به شدت بهانه گیر شدی و مدام در حال گریه و بهانه گیری هستی عزیزم صحبت کردنت تقریبا کامل شده خودت جمله میگه با هم شعر میخونیم  علاقت به خرسات خیلی زیاد شده همه رو دور خودت جمع میکنی عزیزمممم نمیدونم چرا ولی دوست داری خیلی خونه بقیه نریم دوست داری یا خونه ب...
24 آذر 1393

21 ماهگی +تولد مامانی

                        عکسا زیاده بریم ادامه مطلب  21ماهگیت  هم از راه رسید پسرم این ماه  21ماهگی شما همراه شد با تولد 27 سالگی مامان  8/24 ماهگرد21شما بود و روز قبلش 8/23تولد مامانی  هر روز در حال تغییر و تحولی عزیزم و به سرعت داری بزرگ میشی صحبت کردن که خیلی خوب شده هر چی میگیم تکرار میکنی جمله میگی  بعضی وقتا یه حرفایی میزنی که منو بابایی انگشت به دهن میمونیم بعد غش میکنیم از خنده اگه دعوات کنم  سریع میایی خودتو لوس میکنی مامانی بلغم و خودتو میچسبونی که بوست کنم  تو با...
24 آبان 1393

اولین قرار نی نی وبلاگی

    شنبه 17 آبان به خاطر اومدن دوست گلمون شیما جون و پسر نازش شاهین  از تهران یه قرار گزاشتیم  نازنین جون و سوشیانس گلم و عادله جون و مهرسام عزیزم هم اومدن       خیلی شب خوبی بود با اینکه محمد صادق طبق معمول همکاری نکرد ولی از دیدن دوستام بعد دو سال واقعا خوشحال شدم شاهین و سوشیانس پایه وسایل بازی بودن و پیاده هم نمیشدن و اما محمد صادق تا سوار میشد یه جیغ ودادی راه مینداخت که مجبور میشدم بیارمش پایین مهرسام هم مثل محمد صادق علاقه ای به سوار شدن نداشت چون محمد صادق خسته بود ما از همه زودتر برگشتیم دوست داشتم بشتر پیش دوستام میموندم ...
17 آبان 1393