محمد صادقمحمد صادق، تا این لحظه: 11 سال و 1 ماه و 17 روز سن داره

فرشته کوچولوی مامان

یک روز زیبای پاییزی پارک ملت

                                              93/8/15    از مهد اومدیم خونه استراحت کردیم محمد صادق هم که تازی ها گوشی مامانو نمیده و کارتون نگاه میکنه آخر از نگاه کردن خسته شد و رفتیم پارک واقعا با گل پسر بیرون رفتن خیلی خوش میگذره یکم پیاده روی کردیم  شما همش دنبال کلاغا بودی و ده دقیقه دنبال یه کلاغ میکردی انگار اونم با تو بازیش گرفته بود تو میرفتی ...
15 آبان 1393

یه قرار دوستانه کلوپ پاندا

  1393/7/24 با دوست گلم مریم جون و پسر نازش کیان جون رفتیم کلوپ پاندا وحسابی به شما  دو تا وروجک خوش گذشت    کیان جون که  تو آب بود          شما هم همش تو استخر توپ بودی خیلی ذوق زده بودی مامانی عاشقتمممم بیشترین قسمتی که تو بازی کردی  دوست داشتی استخر توپ و سرسره ها و تونل بود         کلا از اسباب بازی های موزیکال و حرکتی خوشت نیومد و همچنان اگه سوارشون بشی گریه میکنی  ایشالله بزرگتر بشی بهتر میشی  ...
29 مهر 1393

یک سال و هفت ماه و 15 روز

       بلـــه به همین زودی 19 ماه و نیم گذشت......  وتو هر ماه بزرگ و بزرگ و بزرگتر شدی قربونت برم پسرکم هر روز را عاشقانه شمردیم تا ماهگردت شد هر ماه را بی صبرانه پشت سر گزاشتیم تا یکسالت شد یک سال و نیم در کنار تو ... مثل یک عمر زندگی بود انگار 100 سال در کنار تو بودیم و حالا  تو 19 ماه و نیمه شدی چیزی نمونده به 20 ماهگی ولی انگار 20 ساله کنار همیم عشق ما به تو حد و مرزی نداره عشق کوچولوی ما   پسر کوچولو عاشق ماشینه علاقه زیادش به جرثقیل باعث شد مادرجون مهربون این ماشین&...
24 مهر 1393

پاییز از راه رسید ....بوی ماه مهر ...

پسر گلم امسال با اومدن ماه مهر شما هم به مهد رفتی خیلی حسه خوبی بود  وقتی فکر میکنم چند سال دیگه مدرسه میری کلی ذوق میکنم مامان عاشق ماه پاییز روز اول مهر مهد رفتی و یه کلاه قشنگ هدیه گرفتی واقعا حیفم اومد تا عکساشو نزارم                               ...
1 مهر 1393

19ماهگی +دندون 11و 12 +دومین آرایشگاه+ دومین سفر دریا

فرشته کوچولو 19ماهگیت مبارک       19 ماهگردتو دریا بودیم عزیزم 93/6/24           به همین زودی بزرگ شدی و من اصلا نفهمیدم چجوری این روزا گذشت ماشالله هر روز شیرین تر میشی و پر از ادعاهای خاص خودت  با اون شیرین زبونی هات خنده همه رو در میاری حتی بعضی وقتا که مامان و ناراحت میکنی خودت میفهمی که ناراحتم از دستت سریع میای جلو منو خودتو لوس میکنی و تند تند بوس میکنی میگی مامانی مامانی       آغاز این ماه همراه شد با عوض کردن مهد شما عزیزم به دلایلی چون از مهدت نا...
31 شهريور 1393

یک شب بادکنکی :)

یک شب که توی خونه بودیم و حوصله محمد صادق سر رفته بود رفتیم سراغ بادکنک ها و یه عالمه بادکنک باد کردیم و بازی کردیم  و از اونجایی که چند وقت پیش چند تا بادکنک تو صورتت ترکیده بود هی میگفتی تسیدم تــــسیدم   قربونت برم من نترس گلم                                          یک شب رفتیم بازی فکری بگیریم گل پسر طبق معمول اسکوتر دیدن و ذوق زده شدن و همش جیغ...
22 شهريور 1393

ماهگرد 18 و واکسن و بای بای پستونک

18 ماهگیت مبارک پسر یک سال و نیم من   آخرین عکس با پستونک     جمعه 24 مرداد 93 محمد صادقم یکسال و نیمه شد       هفته اول 18 ماهگی شما عزیزم  شب های احیا بود که واقعا من هر سال دوست داشتم تو حرم باشم ولی امسال واسه اینکه شما اذیت نشی تو خونه هر سه شب و احیا گرفتیم شما هم در خواب ناز بودی روز آخر ماه رمضون و افطار خونه مامانی رفتیم  خیلی خوب بود واسه عید هم که چند روز تعطیل بودیم و بابایی باغشون دعوتمون کردن و شما حسابی با بچه ها بازی کردی پنج شنبه 9 مرداد که شما نیمه اول ماه 18 را پشت سر گذاشتی رفتیم با باباجون آتلیه بانا و واقعا روز به یاد موندنی بود از س...
27 مرداد 1393