محمد صادقمحمد صادق، تا این لحظه: 11 سال و 2 ماه و 8 روز سن داره

فرشته کوچولوی مامان

پسر مامان در خونه

    خب حالا چیکار کنم!!! همه رو بهم ریختم اااا کو پس اسباب بازیام به به مامانی ببین خونه رو چیکار کردم   بزار برم اوناروهم بردارم پرت  کنم                           ...
8 آبان 1392

ماه هشتم

                                  پسر قشنگم ٨ ماهتم تموم شد چقد زود گذشت عزیزم  وقتی نگاهت میکن میبینم با چه سرعتی هر روز داری  بزرگ میشی مخصوصا از اول هشت ماهگیت که چهار دست و پا هم میری و خودتو حسابی لوس میکنی و علاقه زیادی هم به پرت کردن داری مامان جون .......اسباب بازی هاتو برمیداری و پرت می کنی  هر روز باید جغجغه ها و توپا و ماشیناتو از زیر میزا و موبل ها بکشم بیرون از دست تو پسر ناقلا غذا خوردنت همچنان تعریفی نداره کلا انقد بازیگوشی که نمیتونی یک جا بشینی غذا بخوری وهم...
24 مهر 1392

7 ماهگی محمد صادق عزیزم

پسر کوچولوی مامان داری هر روز زرنگ و باهوش تر میشی عزیزم چند هفته ای بود درگیر اسباب کشی بودیم و نشد بیام از شیرین کاریهات بنویسم خداروشکر جابه جا شدیم و رفتیم سر خونه زندگیمون مامانی اتاقت خیلی قشنگ شده و فکر کنم اتاق جدیدت از اتاق قبلیت هم بهتر شده و خیلی دوسش داری عزیزکم از اوایل 7 ماهگیت میشینی و با اسباب بازی هات بازی میکنی از دو هفته پیش خودتو مینداختی رو دستات که چهار دست و پا کنی ولی میافتادی و دوباره عقب عقب میری که بشینی ولی انقد تلاش کردی عشقم الان 2 تا بعضی وقتا 3 میری بد خسته میشی میشینی از کارای جدیدت بگم مامان جون مثل سنجد همش میگی هههــــــــــــــــــــه   ما کلی میخندیم نمیدونی  با تمام نیرو داد م...
24 شهريور 1392

6 ماهگیت مبارکــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

  پسر گلم 6 ماهگیت مبارک   دیگه واسه خودت مردی شدی ها مامان و بابا به وجودت افتخار میکنن عزیــــــــــــــزم تنهایی میشینی و با اسباب بازی هات بازی میکنی تو صندلی غذا خوریت میشینی و کارتون نگاه میکنی ازخودت صدا در میاری بابابابابا و ماما میگی البته اینا فکر میکنم فقط در حد صدا در آوردنه وقتی نگات میکنیم میخندی قربونه خندهای شیرینت برم من پنج شنبه با مادر جون رفتیم واکسنتو زدیم عزیزم 31 مرداد  دردت گرفتو وگریه کردی قربونت برم من اشکاتو نبینم مامانی همش دعا میکردم اذیت نشی چون واست عقیقه کردیم و فرداش ولیمه گرفته بودیم  خدا...
10 شهريور 1392

دوست داریم قند عسل

هر روز که میگذره میگی بیشتر وابسته ات میشم پسرم نه فقط من بابا جون هم خیلی دوست داره اصلا طاقت دوریتو نداریم  بدون تو نِمیــــــــــــــــــــــــــــشه گوچولوی نازم   مامان جونم هر روز شیرین کاری جدیدی یاد میگیری تازگی ها که تا میزارمت رو زمین سریع به شکم برمیگردی  تازه تو خواب هم به پهلو میخوابی قبلا اصلا حاضر نبودی به پهلو بخوابونمت   پسر عزیزم  سال ٩١ شما تو شکم مامان بودی و مامان روزه نگرفت  این اولین ماه رمضونه  که شما  پیش ما هستی و یه حال و هوای دیگه ای داره  مامانی هم چون پسری شیر نخورد روزهاشو میگیره   اینم چند تا از عکسای جدیدت:       ...
17 مرداد 1392

آقا شده گل پسرم

  ٥ ماهگیت مبارک عشق کوچولوی ما     پسر قشنگم به همین زودی ٥ ماهگیتم تموم شد و وارد ٦ ماه شدی هر روز چیزای جدیدی یاد میگیری ولی قشنگم انقد درگیرم که همشو وقت نمیکنم واست بنویسم فقط دلم میخواد بدونی من و بابا عاشقتیم  و هر کاری برای راحتیت انجام میدیم تو این چند هفته غذای کمکی رو  شروع کردم برات از فرنی و لعاب برنج و حریره بادوم  شروع کردم و الان ١ هفته ای که  سوپ هم میدم نوشه جان کنین البته کمپوت سیب هم برات درست کردم وخیلی دوست داری آب هویج هم ١ بار بهت دادم در حد چند قاشق دوست داشتی ولی از سرلاک بدت میاد شیـــــــــــــطون وقتی غذا با قاشق میدم بهت همرو بووووووووووووووو...
24 تير 1392