محمد صادقمحمد صادق، تا این لحظه: 11 سال و 2 ماه و 24 روز سن داره

فرشته کوچولوی مامان

محمدصادق از خونه جدا شد :(

پسر گلم روز به روز داری بزرگ تر میشی و شلوغ کاریهات هم بیشتر شده  احساس کردم مادر جون واقعا خسته میشه و تا همین الان هم که یکسال شما رو نگه داشتن دستشونو میبوسیم چندین بار به این فکر کردم که بزارمت مهد و به خاطر همین چند تا مهد خوب سر زدم  و آخر یکی و انتخاب کردم فکر نمیکردم فرستادنت به مهد انقد سخت باشه گلم از 3 اسفند یعنی شنبه با هم رفتیم مهد نمیدونی جدایی ازت چقد سخت بود میدونم که واسه توام سخت بوده گلم ظهر که اومدم دنبالت خیلی ناراحت بودی چشمای قشنگتو هیچوقت فراموش نمیکنم روز دوم هم کمی گریه کردی ولی بعد آروم شدی ولی همچنان از بغل مربی ات پایین نمی اومدی و امروز هم که روز سومت بود موقع جدا شدن گریه کردی بعد آروم شدی ع...
6 اسفند 1392

محمد صادق جون وکسن یکسالگیشو زد

    پسر گلم امروز 30 بهمن صبح خیلی زود با مامان اومدی سر کار و همه همکارای مامان از دیدنت خوشحال شدن شما خواب بودی که بعد چند دقیقه بیدار شدی و مشغول شیطنت شدی  بعد اینکه باهم صبحانه خوردیم  ساعت 9 با هم رفتیم بهداشت برای واکسن زدن قدت 80 بود و وزنت 11/200  و خدا رو شکر نمودارت خوب بود واکسنت رو هم زدی و یکمم گریه کردی ولی زود فراموش کردی قشنگم   محمد صادق مشغوله صبحانه خوردن سرکار مامان   نوش جونت عشقـــــــــــــــــم       محمد صادق در حال بهم ریختن میز مامان ...
1 اسفند 1392

روزهای زیبای زمستون و 12 ماهگی محمد صادق

سلام پسر نازم میخوام از شیرین کاری های 12 ماهگیت برات بگم عزیزم نمیدونی چقد بانمک شدی مامانی اول از همه بگم که یک هفته به شدت سرما خورده بوی و مریض بودی عزیزم و خیلی من و بابا جون واست غصه خوردیم ولی خدارو شکر بهتر شدی عزیزم هنوزم خیال دندون درآوردن نداری و همچنان دو تا سفیدی زیر لثه هات دیده میشه که یکم برجسته ولی از دراومدنش خبری نیست پیش دکتر هم رفتیم و آقا دکتر مهربون گفتن تا 13 ماهگی وقت داری و البته یک شربت کلسیم دادن که به در اومدن دندونات کمک کنه از اول 12 ماهگی مامان جون 2 قدم تنهایی بر میداشتی 2 روز بعد 4 یا 5 قدم شد الانم که داری تلاش میکنی بیشتر راه بری 7یا8 قدم برمیداری بعد میفتی اولین قدمهات هم مبارک پسر عزیزم...
16 بهمن 1392

11 ماهگی

  عزیزم  هر روز که میگذره  و تو بزرگ تر میشی  واقعا باورم نمیشه انقد زود گذشت و کم کم داره یک سالت میشه حسابی شیطون شدی و اصلا نمیشه کنترلت کرد همش تو خونه دور میزنی یا پشت مبلا میری یا تو شومینه یا میری انقد میزنی تو سر دستگاه دیجیتال که قطع میشه و تلویزیون قطع میشه بعد میشینی منو بابا رو نگاه میکنی و میخندی و میخوای ببینی دقیقا عکس العمل ما چیه از  اسباب بازیهات فقط توپاتو دوست داری و همش دنبالشون میری و پرتشون میکنی بعدم میگی  گــــــــــــــــل گـــــــــــل تازگی علاقه زیادی به بیسکوییت و شیرین گندمگ و پاپ کرن پیدا کردی البته تحت هر شرایطی که باشی ماست و به همه چیز ترجیح مید...
13 دی 1392

شب یلدا در کنار پسر دوست داشتنی

    مامان جون       امسال مجبور شدیم شب یلدا رو یه روز زودتر  بگیریم چون بابای اون شب نبود شب یلدا امسال مادر جون و بابایی و خاله مریم وپسر خاله ها پیشمون بودن و اومدن خونه ما و حسابی به شما خوش گذشت و حسابی ذوق کردی و با پسرخاله ها بازی کردی واقعا الان میفهمم که بودنت در کنار ما چقدر نعمت بزرگیه عاشقتیم مامانی                                   ...
30 آذر 1392

بخواب عزیزم میخواهم عاشقانه خوابیدنت رو تماشا کنم ...

        لالا گل ستاره   یه قصه دارم برات دوباره لالا گل بابونه مامان  واسه توامشب میخونه     لالا  ای گل شبنم از لولو یه وقت نترسی نازم لالا ای گل شبو من کنارتم نگی مامان کو   من کنارتم نگی مامان کو لالا گل  بنفشه بخند تا دنیا واسم قشنگ شه     لالا گل نیلوفر اگه نباشی دل میشه پرپر لالا ای گل نیلو نمیزارمت هیچ روزی تنها   لالا ای گل پونه مامان همیشه مامان پیشت میمونه لالا ای گل مرداب من میبوسمت تو آروم بخواب ...
27 آذر 1392