ماهگرد 17
امروز 24 تیر ماه 1393 و من 17 ماهه شدم
مثل هر روز صبح زود با مامانی بیدار شدم و رفتم مهد ولی امروز مامان زودتر اومدن دنبالم چون قرار بود باهم بریم بهداشت واسه کنترل 17 ماهگی
اینجا مامان جون اومدن دنبالم ولی من میخواستم سرسره سوارشم
و چون پسر خوبی بودم اجازه دادن چند تا سر بخورم بعد بریم
و بالاخره رضایت دادم که بریم ...
و رسیدیم به بهداشت اونجا یه خانومه مهربون وزنمو اندازه گرفتن و گفتن وزنش بازم تغییری نکرده ببرینش دکتر و صور ت مامان اینجوری بود
مامان جون هم گفت پیش دکتر رفتیم و گفتن وزنش خوبه و برگشتیم خونه
خونه که رسیدیم تا لباسا مو دراوردن رفتم طرف تابم تا سوار شم و تاب بازی کنم
ودیدم مامان با دوربینش باز اومد
حالا اگه این مامان خانوم گزاشتن بیام پایین
انقد گریه کردم تا اوردنم پایین
اینم عشقم توپم که بی تو هرگززز
مامان بابا علاقه منو و تو رو بهم دیگه نمیفهمن
یک شب که افطاری رفتیم خونه پدرجون من توپ پسرخاله رو دیدم و انقد واسش گریه کردم تا باباجون موقع برگشتن خونه منو بردم و واسم این توپ خوشگلو گرفتن تو مغازه هم انقد هی توپ توپ گفتم همه منو نگاه میکردن یه اقایی هم که انگار مربی بود گفت : وایییییی خدای من این بچه بزرگ بشه دسته مسی و بسته
میایی تو باشگاه من؟؟؟
منم گفتم نه نمیام من میخوام برم پیش رونالدو
این بازی فکری رو سه ساله مامان واسم نگه داشتن منم دیدم به من نمیدنش رفتم کارتونشو پاره کردم آوردمش بیرون
این کارو هم خیلی دوست دارممممم
آخیش خیلی خسته شدم من برم لالا
عاشقتم مامانی