7 ماهگی محمد صادق عزیزم
پسر کوچولوی مامان داری هر روز زرنگ و باهوش تر میشی عزیزم
چند هفته ای بود درگیر اسباب کشی بودیم و نشد بیام از شیرین کاریهات بنویسم
خداروشکر جابه جا شدیم و رفتیم سر خونه زندگیمون
مامانی اتاقت خیلی قشنگ شده و فکر کنم اتاق جدیدت از اتاق قبلیت هم بهتر شده و خیلی دوسش داری
عزیزکم از اوایل 7 ماهگیت میشینی و با اسباب بازی هات بازی میکنی
از دو هفته پیش خودتو مینداختی رو دستات که چهار دست و پا کنی ولی میافتادی و دوباره عقب عقب میری که بشینی ولی انقد تلاش کردی عشقم الان 2 تا بعضی وقتا 3 میری بد خسته میشی میشینی
از کارای جدیدت بگم مامان جون مثل سنجد همش میگی هههــــــــــــــــــــه ما کلی میخندیم نمیدونی با تمام نیرو داد میزنی و دستاتو مشت میکنی قربونت برم
چند وقته از خودت صدا در میاری و تا باباجونو میینی بابا با با میگی
صبحا که من و باباجون میریم سرکار شما رو خونه مادر جون میزاریم عزیزم باید ببخشی که سر صبح بیدارت میکنیم
راستی پسر قشنگم 1 ماهه شیرخشک تو عوض کردیم و گیگوز 2 میدیم نوشه جان کنی
به غذا هات هم اضافه کردیم بیسکوییت سوپ برج خورشت میوه هم خیلی دوست داری مخصوصا هندونه تا میبینی جیغ میزنی که به شما هم بدیم
راستی مامان جون 7 ماهگیتو جشن گرفتیم انشاالله سر فرصت میام و عکسای قشنگتو میزارم