روزهای آخر جدایــــی.....
سلام پسرم از فردا وارد ماه بهمن میشیم عزیزم ماهی که منو باباجون منتظر اومدنش بودیم تا با اومدن این ماه شما هم بیایی پیشمون عزیزم
این هفته های آخر بیشتر وقتمو تو خونه می گذرونم یا دکتر یا آزمایش یکم خسته کننده شده ولی همه این سختی هارو به شوق دیدنت تحمل میکنم
شما الان ٣٦ هفته ات تموم شده و رفتی تو هفته ٣٧
آخرین سونوگرافی که رفتیم میگفت توپولی شدی عزیزم البته واسه قند مامانه که این ماهه اخری دیابت حاملگی گرفتم و تا دلت بخواد ازم آزمایش گرفتن و رژیم غذایی دادن و کلی مامانو اذیت کردن
امروز با بابایی رفتیم بیمارستان رضوی واسه دیدن دکتر یه سری هم به بلوک زایمان زدیم چند تا خانواده نشسته بودن منتظر بدنیا اومدن نی نی های نازشون بودن
صحنه جالبی بود هم شادی و هم استرس تو چهره شون دیده میشد
از ته دل واسشون آرزوی سلامتی کردم
وجالب بود همشون منو و بابایی رو با تعجب نگاه میکردن فکر میکردن منم الان میرم واسه زایمان
منم داشتم به شما میگفتم که باید زودی بیایی و منو باباجون و خوشحال کنی
گل مامان منتظریم خیلی چشم انتظارمون نزار